باز کن پنجره ها را که نسیم
باز کن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند کوچه یکپارچه آواز شدست و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل بدامن کرده است
باز کن پنجره ها را ایدوست هیچ یادت هست که زمین را عطشی وحشی سوخت؟ برگها پژمردند ؟ تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟ توی تاریکی شبهای بلند ، سیلی سرما با تاک چه کرد؟ با سر و سینه گلهای سپید نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟ هیچ یادت هست؟ حالیا معجزه باران را باور کن و سخاوت را در چشم چمنزار ببین و محبت را در روح نسیم که در این کوچه تنگ با همین دست تهی روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد خاک جان یافته است تو چرا سنگ شدی ؟ تو چرا اینهمه دلتنگ شدی؟ باز کن پنجره ها را ... و بهاران را باور کن !
|
[ پنج شنبه 91/2/28 ] [ 2:0 عصر ] [ امیر ]